می خواهم بغلم کنی ؟
محکم ، از آنهایی که نفسم چفت شود روی قلبت
حتی خدا هم بینمان نباشد .
می خواهم بغلم کنی ؟
دلم تنگ است ، دلتنگ سرزمین تنت ،
برای بازوانت که دورم گره شود
برای بوی خوشی که آغوشت دارد .
می خواهم بغلم کنی ؟
هیچ نشنوی،
هیچ نبینی،
فقط بگذاری های های اشک بریزم
گریه کنم.
و آرام در گوشم بگویی :
مگر من نباشم که اینجور گریه کنی
می خواهم بغلم کنی ؟
تمام دنیا می دانند ،
از خدا که پنهان نیست
از تو هم پنهان نباشد
همین شبهاست
که دلتنگی کاری دستم دهد
و در حسرت لمس عکسانت
برای همیشه بمانم .
می خواهم بغلم کنی ؟
درباره این سایت